loading...
هیئت حسین جان علیه السلام کرمانشاه
سید بازدید : 57 شنبه 26 مرداد 1392 نظرات (0)

توصیه های حاج حسین سازور به مادحینماه میهمانی خدا

هر کسی از ماه رمضان برداشتی دارد. «هر کسی از ظن خود شد یار ما» یک عده ای ماه رمضان را به گشنگی و تشنگی، عده ای به قرآن و دانستن این که رمضان بهار قرآن است، عده ای به شب زنده داری که رمضان ماه مناجات است و سحرهای باقیمتی دارد. مجموع این ها را که جمع کنیم ماه رمضان ماه بهار بندگی است. ماهی که اگر کسی بخواهد قدمی در بندگی بردارد زود به مقصد می رسد. چون شرایطش را خدا فراهم کرده است. شرایطی را که خدا فراهم می کند معلوم است که این شرایط از دسترسی بشر دور است ولی خدا این شرایط را فراهم می کند. به طور مثال این که خداوند می فرماید در ماه رمضان من دست و پای شیطان را می بندم. درهای جهنم را می بندم. درهای بهشت را باز می کنم.تمام نفس های شما را عبادت می نویسم. 
شما در ماه رمضان عباداتتان مضاعف است. آیه ای در ماه رمضان بخوانید ثواب ختم قرآن برای آنها در نظر می گیرد. آنقدر در برای بندگی خدا باز شده که حد و حسابی ندارد.خدا هر شب در ماه رمضان هزار هزار کس را از آتش نجات می دهد.شب جمعه اول ماه رمضان به اندازه شب هایی که گذشته بنده آزاد می کند. در شب آخر رمضان به اندازه تمام ماه رمضان بنده آزاد می کند. به یک تعبیری ماه رمضان ماه حراج کردن رحمانیت و بخشندگی خدا است.  ولی انسان و بشر از تمام این کارها عاجز است. چقدر انسان ها ضرر می کنند که از این خوان گسترده استفاده نمی کنند. بعضی ها می گویند که خواب ماه رمضان هم عبادت است، بعضی ها شب ها را به عبادت می پردازند. بعضی  ها علاوه بر عبادت اعمالی که در مفاتیح نوشته را به جا می آورند. حیف است که عده ای از این خوان نتوانند استفاده کنند.
پیامبر یک حدیثی دارد که فرمود حسرت بزرگ برای قیامت است. یکی از نامهای قیامت یوم الحسره است و همه حسرت می خورند خوب و بد. خوب می گوید که چرا من متوجه نشدم که بهره برداری درستی بکنم. بد می گوید که چرا من کاهلی کردم. کاش این کار را نمی کردم.
تعبیر ساده و عمیق که خداوند متعال نشسته و کسی بیاید کنارش یا روبرویش بنشیند و بگوید که خدایا من این را می خواهم و تو را می خواهم و خدا هم که بخیل نیست و هر چه بخواهیم در این ماه می دهد. خداوند جواد است و ما بخیل هستیم.امام تعبیری راجع به ماه رمضان دارد که خیلی بلند است. می گویند که خدایا کاری کن که ما بفهمیم این ضیافت چه ضیافتی است.بفهیم که کجا می رویم.مثل این که مقام معظم رهبری شما را دعوت کرده و می گوید که می خواهم خصوصی با شما افطار کنم. آدم در این صورت چه حالی دارد و سر از پا نمی شناسد.در همه عالم آقا کی را این طوری دعوت کرده.حالا ببینید که رهبر انقلاب یکی از اولیاء و بنده های خوب خدا است.حالا ببنید که خداوند چقدر بزرگ است. اصلاً قابل قیاس نیست.خدا آدم ها را دعوت کرده است. خوشبخت کسانی هستند که درکشان عمیق و حساس است و می دانند که کجا چی بخواهند و چه بخواهند.
خاطرات کودکی
خدا رحمت کند پدرم را . پدرم خیلی متدین بود. هر شب جوشن کبیر می خواند. ایشان سال 68 به رحمت خدا رفت. در آن سال هئیت ها به این رونق نبود. هیئت های هفتگی و مناسبتی بود. ما یک هیئت بزرگ داشتیم. و اولین جلسه رسمی هیئت رزمندگان در تهران جلسه ما بود که حاج آقا منصور، حاج آقا حدادیان، حاج آقا پوراحمد می آمدند و من هم در خدمت بودم. صبح های محرم برنامه داشتیم در یکی از مساجد تهران. پدر من همه سحرهای ماه رمضان جوشن کبیر می خواند. نماز صبح و ظهر و مغرب و عشا را در مسجد به جماعت می خواند. هر روز زیارت عاشورا را می خواند. یادم می آید هشت ساله بودم که می گفت روزه بگیرید و ظهر می گفت یک چیزی یواشکی بخورید.از ایشان که سؤال می کردم که چرا شما نمی خورید می گفت که روزه ما کامل است ولی روزه شما کله گنجشکی است. 
خانه ما خانه شلوغی بود. در آن وضیعت پول دست مردم نبود ولی برکت خوب بود. تقریباً سالهای 46_47 بود. یادم هست شهید آیت الله سعیدی در مسجد موسی بن جعفر امام جماعت بود. ماه رمضان ایشان خودشان دم خانه مردم می رفت و برای مردم ناتوان زغال می برد. در قدیم زمستان ها کرسی می گذاشتند و خاک زغال می گذاشتند. یک مغازه هایی هم بود در خیابان قیاسی و جان پناه که این خاک زغال های گلوله ای را می فروختند. زغال ها را خاک می کردند و گل می کردند و به اندازه توپ درست می کردند و بعد می گذاشتند که خشک شود. بعد این ها را در منقل می گذاشتند و دورش را هم خاکستر می ریختند و آتش می کردند و زیر کرسی می گذاشتند. 
شهید سعیدی در زمستان ها این ها را بین خانواده های بی بضاعت پخش می کرد و در ماه رمضان هم ارزاق را توزیع می کرد. ما اینها را می دیدیم و با اینها مأنوس بودیم. ما در جنوب شهر زندگی می کردیم و خانواده زیر متوسطی بودیم. از آن کارها و چیزهایی که دیدیم این بساط ها و جلسات شکل گرفته است. ریایی که مردم به کار خیر تشویق شوند ریا نیست. نزدیک ماه رمضان بسته هایی حدود 100 تا درست می کنیم که شامل گوشت، مرغ، برنج، بن فروشگاه ها و ... که آن ها را پخش می کنیم. که این الان تسریع پیدا کرده و در هیئت ها این کارها را می کنند. که این خیلی خوب است و باید فراگیر شود.
بخش عمده این وظیفه در ماه مبارک رمضان مخصوص مساجد است. ما مساجدمان در ماه رمضان کاری که باید بکنند را انجام نمی دهند. مسجد اگر پایگاه قوی بود فیضش را اهل محل، بانی ها و امام جماعتش می برد. این باقیات و صالحات حقیقی است. یک زمانی به امور مساجد گفتیم که این ها را ترویج دهید،شاید آقایان یک تکانی بخورند.
اسلام آدم تنبل نمی خواهد.آدم فشل به درد اسلام نمی خورد. اسلامت مال خودت باشد به درد نمی خورد. اسلام دینی است که جهانی است. برای همه کرات و عوالم  است. این باید با همه آداب و اصولش حفظ شود. این که گوشه خانه بشینی و نماز بخوانی و تسبیح بگیری به درد نمی خورد. حرف خوب زیاد است اما گوش کن کم است. به امور مساجد گفتم که نزدیک به سه هزار تا مسجد در تهران داریم. شما یک سال بیایید هزینه کنید و از سال بعد نتیجه اش را ببنید. هر مسجدی روزی دویست تا آدم را افطار بدهد با نون و پنیر و چایی و یک کاسه سوپ.هزینه مجموع اینها 2000هزار تومان می شود. چون ما خودمان این کار را انجام می دهیم.در ماه یک مسجد دوازده میلیون خرج دارد. دشمن این همه پول انحراف خرج می کند. شما اگر ده روز این کار را انجام دهید بقیه روزها را مردم خودشان این کار را می کنند.
امام جماعت خوب
امام جماعت اگر نتواند در ماه رمضان دوازده میلیون تومان برای شش هزار تا افطار کننده پول تهیه کند که به درد امام جماعتی نمی خورد.این فرهنگ اگر ترویج پیدا کند شهر عوض می شود. همه بخورند فقیر و غنی فرقی نمی کند. این لقمه پاک و مطهر در فضای مسجد با این دعا اگر خورده شود چه اتفاقی می افتد. من گفتم که آقایان روحانی، امام جمعه ها، علمای بزرگ، عزیزان منبری، مراجع بزرگوار مگر شما روایات و احادیث را برای ما نگفتید که بالاترین عید،عید غدیر است. در عید غدیر ببنید که مساجد ما چه خبر است؟ در تهران بزرگ یک مسجد در خیابان صفاری است که امام جماعتش آقای جذبی است که برای عید غدیر دوازده شب برنامه دارد.
ما در ماه رمضان سی شب برنامه داریم. بعد از آن در مسجد ارک برنامه داریم. اگر همه مداحان و همه امام جماعت ها این کارها را انجام دهند در شهر چه اتفاقی می افتد؟ اسلام از ما کار می خواهد. کار با اخلاص و بی ریا و خسته نشدن می خواهد. امام خمینی هشتاد ساله که شد در حقیقت پاشنه را کشید. به ایشان گفتند که شاه است آمریکا پشتش است. امام فرمودند که بشینید بچه ها شما خمینی را نشناختید . 
خمینی نفسش نفس خداست. کتاب شعر امام کتاب اعتقادات درونی امام است که نتوانست که در صحبت ها بزند، در قالب شعر بیان کردند. «خارج ازخود شدم و کوس اناالحق بزدم / همچون منصور خریدار سر دار شدم».
هیئتها جلودار باشند
باید جلودار این کارها هیئت ها به خصوص هیئت های بزرگ باشند. این هایی که الان جمعیت دارند. ما باید از آبرویی که امام حسین به ما داده خرج کنیم و استفاده کنیم. یک وقت هایی به مسجد آقای حق شناس می رفتم. آقای حق شناس می گفتند که یک روزی کسی به در خانه ما آمد و گفت که من کارم به دوهزار تومان گیر است. گفتم که من به خدا ندارم که بهت بدهم. ایشان می فرمودند که شب که خوابیدم حضرت به خوابم آمد و گفت که رفیق ما که به در خانه شما آمده دست خالی برگشت. گفتم که پول نداشتم. حضرت فرمود که می دانم که پول نداشتی آبرو هم نداشتی؟ می توانستی آبرویت را گرو بگذاری و مشکل این شخص را حل کنی.
تو چه کاره ای؟
*
یک وقتی من جایی بین آقایان مداحان صحبت کردم که آقایان امام حسین را باید برای امام حسین خرج کرد اگر برای غیر امام حسین خرج کنیم حرام است. امام حسین را به انتخابات بیاوریم چون نظام امام حسین است. امام حسین را برای نظام امام حسین خرج کنیم اما برای شخص خرج نکنیم. من از فلان کاندیدا حمایت می کنم. تو چه کار هستی. کی به تو اجازه داده است آبرویی که امام حسین به تو داده برای غیر از خودش خرج کنی؟
 
مادر محمود کریمی سالی دویست تا جهیزیه تهیه می کند
هیئت های بزرگ به خصوص می توانند خیلی مؤثر باشند. هر چند می دانم رفقای خوبمان کارهایی هم می کنند. مثلاً مادر حاج محمود آقای کریمی که خیلی خانم بزرگواری است که هم همسرش و هم پسرش شهید شده است. الان چند تا پسر دارد. اما مادرشان مردتر از همه پسرها است. این زن شاید سالی دویست تا جهیزیه تهیه می کند. ایام آخرسال، ایام مدرسه، ایام ماه رمضان دنبال مایحتاج خانواده ها است. ما هم یکی از افرادی هستیم که در خدمت ایشان هستیم.یک خانمی هم هست به نام عصمت خانم که ایشان هم مانند مادر حاج محمود کار می کنند. تازه ایشان مریض هم هستند. این ها رابرای این می گویم که بعضی از آقایانی که اسمشان را دنیا برداشته ولی کاری نمی کنند یاد بگیرند.
رفیقی داریم به نام آقای محمدی که خیریه ای در شاه عبدالعظیم دارند، هیئتی هستند، همکف خانه خودش را خیریه کرده است. همه چیز در آنجا از لباس و گوشت و حبوبات پیدا می شود. سالنی هم در زیر آنجا درست کرده که پنجشنبه ها سفره می اندازد، مردم فقیر هم می آیند و جنس های یک ماهه را می گیرند. از این دست فعالیت ها می توانیم کنیم. تازه ما کم کار می کنیم.
 
گوشش را می برم
در همین جلسات حاج آقا منصور شاید سالی دویست، سیصد تا جهیزیه، قرض الحسنه می دهند. یکی از هیئت هایی که دارد اسم و رسم و آبرویش را خرج امام حسین می کند جلسه حاج منصور است. آقایان هیئتی ها اگر چهار تا پول دار شما را محاصره کردند سزا نیست که این ها دور شما باشند مگر اینکه از اینها برای امام حسین استفاده کنید نه برای خودتان. بنده الحمدلله یکی از کسانی هستم که یک نفر پولدار دورم نیست. پولدار اگر دور و برم بیاید می داند که زود گوششان را می برم. خیلی هم دلشان بخواهد که پولهایشان در دستگاه امام حسین خرج می شود و پاک می شود.
گریه مستمع از چیست؟
قدیم ها بیشتر علما در این کارها بودند. الان هم هستند ولی نسبت به گذشته کم شده است. آقای مداح و منبری که وقتی می خوانی و مخاطب گریه می کند و برای خودت کلاس می گذاری که صوت ،لحن، مجلس داری، شعر را بلدی،یک چیز دیگر هم باید بلد باشی و آن این است که باید تشخیص بدهی که گریه مستمع از روضه ای است که تو خواندی یا از فشاری که دنیا به او آورده به گریه افتاده است. طرف از بدبختی و بیچارگی و نداری گریه می کند یا نه برای مصیبت سیدالشهدا گریه می کند؟ این را باید مداح و منبری بفهمد. من باید گریه کن ها را بشناسم. درد و مشکلشان را بشناسم. زن می خواهد، خانه می خواهد، کار ندارد، بچه اش مریض است.
 
فقط یک نفر با ما خوب است
والله، بالله، تالله که سه قسم جلاله است من در خواندن امام حسین فروشی نکردم .در دستگاه امام حسین به کسی باج ندادم. به خاطر همین کسی با ما خوب نیست. هر دولتی که آمده با ما مشکل دارد. فقط یک نفر با ما خوب است  و آن هم آقا است. و الا ریاست جمهوری، قوه قضاییه همه با ما مشکل دارند. چون ما زیر بار کسی نیستیم پس هر حرفی بخواهم بزنم می زنم. چون بدهی به کسی ندارم.
 
شغل برای جوانها
یک حاج آقایی گفت که ما یک جلسه ای داریم چهارشنبه ها که عاشورا می خوانیم شما بیایید و برای ما زیارت عاشورا بخوانید. گفتم من متأسفانه جایی نمی روم. بعد پرسیدم که این آقا کی است. گفتند که مسئول یک شرکتی است که وابسته به یکی از دستگاههای دولتی است. زنگ زدم به ایشان و گفتم که برنامه شما کی است؟ گفت چهارشنبه ها. گفتم که من یک چهار شنبه می آیم. گفت ما که زنگ زدیم قبول نکردید و بعد خودتان زنگ زدید. گفتم می آیم و علت زنگ زدنم را می گویم. یک چهارشنبه که رفتم بعد از خواندن زیارت عاشورا گفتم فلانی می دانی برای چی زنگ زدم؟ گفتم که ما هفت هشت تا از این رفقایی داریم که هم حزب اللهی هستند و هم سالم اند و هم تازه ازدواج کرده اند، این ها بیکارند.برای امام حسین و به خاطر خدا اگر می توانی به این ها کار بده. هر چند تا عاشورا بخواهی برایت می خوانم؟ خدا خیرش بدهد هفت هشت نفر را به سر کار برد. اگر من این کار را انجام ندهم پس وظیفه ام چیست؟ بروم ماشین صد میلیونی سوار شوم. بروم قهوه خانه بزنم؟

 
خاطراتی از بیت رهبری
من یک موقعی در آنجا مسئولیتی داشتم و کار می کردم. یک مقطعی خودم در خواست کردم که از آنجا بیرون بیایم. چون می توانستم فعالیت اجتماعی بیشتری انجام دهم و مثمر ثمرتر باشم. اما در زمانی که آنجا بودم محرم و فاطمیه برنامه بود. حاج آقا منصور صدر روضه خوان هایی بود که به آنجا می رفتند. 
من مثلاً یک شب تنها می رفتم و یک شب با حاج منصور می رفتم. سعید آقا و محمود آقا و محمد آقا می آمدند. بعضی ها قائل هستند به این که آقا شما روضه خودتان را بخوانید و بروید.چه کار به کارهای مملکت و سیاست دارید.مداح نباید سیاسی باشد. شما چه کار دارید؟ یک نفر این را به من گفت. گفتم که این مال زمان شاه بود. الان زمان امام خمینی است با چهار صد هزار تا شهید، چهار صد هزار لیتر خون. که پشت این خون ها مسئولیت است.روضه بخوانیم و برویم؟ دزد دزدی کند،فتنه گر فتنه کند، خائن خیانت کند، توطئه گر توطئه کند، ما هم این گوشه برای امام حسین سینه بزنیم. آن وقت چشم باز کنیم ببنیم که آمریکا با سر نیزه بالای سرمان است. امام خمینی این را به ما یاد داده است. امام فرمود که روضه خوان ها در روضه هایشان مصائب سیدالشهدا را که می گویند ظلم یزید های حاضر را هم بگویند. الان فکر می کنید دشمن حقیقی حضرت زهرا کیست؟ اگر این آمریکا و اسرائیل زمان امیرالمؤمنین بودند یقیناً همان دشمنان بودند. اسم عوض شده جنایت که عوض نشده است.
نگو 40 نفر
یک زمانی آقا نشسته بودند و روضه حضرت زهرا بود یک جمله ای من گفتم که چهل نفر به خانه حضرت ریختند که در کتاب هایی که در مورد حضرت زهرا آورده شده هست. آقا توسط آقای گلپایگانی پیغام دادند که نگویید که چهل نفر بوده از کجا معلوم که چهل نفر بوده. شما نکته سنجی و ظریف بینی آقا را ببینید. این مسائل چون مسائل اعتقادی هم هست مستقیم خدمت خودشان رفتم. آقا فرمودند که پیغام ما به شما رسید؟ چند نفر که دور آقا بودند انگار خوشحال بودند که ما یک گافی داده ایم و آقا یک ایرادی از ما گرفته است. گفتم آقا حرف شما برای ماحجت است. ما به اینجا می آییم که شما اشتباهات ما را بگیرید، قابل توجه دور و بری ها. بعداً به آقایان گفتم که ما هر چی هستیم رو هستیم.

*یک دفعه دیگر من در بیت می خواندم و یک نفر از آن آدمهای مسئله داری که می خواهند خودشان را موجه جلوه کنند نشسته بود. این ها برای خالی نبودن عریضه به آنجا می آیند که خودی نشان بدهند و هیچ اعتقادی به آقا و نظام جمهوری اسلامی ندارند. وسط خواندن من که جمعیت سر پا سینه می زدند گفتم: آقا، مولای ما، عزیز ما، شهر ما قشنگیش به این مجلس و این معنویات است.

بعداً یکی از آقایانی که آنجا نشسته بود، بعد از چند وقت دیگر ما را دید و گفت که آقا من می خواهم به شما تذکری بدهم. شما آن حرفی که زدید بالاخره آقای فلانی آنجا نشسته بودند و به نظر یک مقداری ناراحت شدند. گفتم ببخشید که شما مدافع آقای فلانی هستید یا مدافع دین خدا هستید. مگر من حرف بدی زدم. بنده هم اگر مانند شما وامدار آن آقا بودم از این افاضات زیاد می کردم. برو دنبال کارت، دیگر از این تذکرات به من ندهی. فهمید کارش از کجا خراب است. ما اگر آنجا بخوانیم «وَ» را «وِ» بگوییم آقا به ما می گوید و این باعث  افتخار ماست. شما برای ما نمی خواهد تعیین تکلیف کنید. به خاطر همین هیچ کس با ما خوب نیست. ما تا وقتی حرف امام حسین رابزنیم و هر کسی سرسپرده امام حسین است به ما تمکین می کند. اگر بخواهیم حرف آنها را بزنیم باید وامدارشان باشیم.بعداً یک نفر دیگر به من گفت آن چیزی که گفتی خیلی خوب بود. بالاخره ما باید وظیفه خودمان را انجام بدهیم.

 

 

یادگاران جنگ

*خدا رحمت کند رفقای ما که در جبهه مداح بودند، شهید داوود بنی جمالی که مداح خوبی بود و کربلای 5 شهید شد، شهید داوود دهقانی که بچه شوش بود و مداحی می کرد، یک نفر بود که رفیق محمود ژولیده بود و من چند دفعه دیده بودمش شهید داوود عابدی ، شهید جواد رسولی، شهید غلامعلی رجبی که در مرصاد دیدمش و در همان جا هم شهید شد. که همه مداح بودند. مداحانی که نسل جبهه، نسل خون، نسل آن غربت ها هستند، این بار را باید بیشتر به دوش ببرند.باید بیشتر کار کنند و بیشتر خرج بشوند. من یادم هست که تولد حضرت زهرا در جبهه در بعد از کربلای 4 بود که برنامه ای داشتیم و چند تا چادر سرهم کرده بودیم و از صدا وسیما هم فیلمبرداری کردند. جلسه خیلی پر گریه ای بود. چون بسیاری از بچه ها در عملیات شهید شده بودند. باید این قصه را منتقل کرد. مداحان و هیئتی ها سه وظیفه مهم دارند. حفظ، نشر، انتقال.ما باید این دستگاه را حفظ کنیم. دیگران چگونه حفظ کردند.

 

روضه خانگی

*مادر من پنجاه سال روضه خانگی داشت. یک آقای گلچین بود که خدا رحمتش کند، آقای افشار، سید نجفی روضه می خواندند. هر ماه سه تا روضه خوان داشتند. من بچه بودم و  یک کسی در احمدیه (خیابان عارف شمالی امروزی) به نام حاج مخبر که از روحانیون خوب منطقه بود که منافقین ایشان را به شهادت رساندند. مادر ما مشتری روضه ایشان بودند. مرشد احمد بود در احمدیه که مادر ما به روضه اینها می رفت.آیت الله سعیدی خانه ما روضه می خواند.اینها بار به دوش انسان می آورند. مداحان باید بدانند که وظیفه ما حفظ همه اینها با اصالت و غنایش است و در عین حال باید نشر بدهند.

 

مقام گریه

*بعضی ها نتوانستند مقام گریه را برای ما تبیین کنند و خمودگی و غصه و غم  گریه را برای ما گفتند. این طور نیست هر کسی که صاحب گریه است سرزنده و بانشاط است. اشتباه کرد آقایی که گفت من می خواهم سایت خنده بزنم. روضه ها باید به خانه ها برود. روضه ها از خانه ها بیرون آمده که ماهواره و مدهای غربی پی در پی درآن است. این که مردم پای درس شما بشینند شب جمعه و برای مردم کلاس بگذاری این طوری مردم مسلمان نمی شوند. به داخل خانه های مردم باید رفت. مردم را باید به حسینیه ها و مساجد کشاند. یک روزی می گفتند که نماز فرادا نمازی است که شما در خانه ات می خوانی و نماز جماعت درمسجد است. الان نماز جماعت در مسجد فرادا است. الان نماز جماعت را در میادین و پارکها و مدارس باید ببریم.

باید به خصوص نسل جبهه به مداحان بعد انتقال بدهند. باید بگویند که ما روضه های عملی دیدیم. ما باید به نسل فعلی بگوییم که ما دیدیم رزمنده ای را که در عملیات کربلای 1 آزاد سازی مهران که قمقمه آبش را موقع رفتن به عملیات خالی کرد. مسئول گردان گفت برای چی این کار را می کنی؟ گفت: مگر رمز عملیات یا اباالفضل العباس نیست. این ها روضه های عملی است. آهای علمای بزرگوار، مردم ، مداحان امام فرمودند که پنجاه سال عبادت کردید خدا قبول کند، یک روز هم این وصیت نامه شهدا را بخوانید. این وصیت نامه ها را ما باید منتقل کنیم.

 

اهل پاکت نیستم

*من غلط کنم که پاکت بگیرم. تا الان نگرفته ام و نخواهم گرفت. من پاکت را فقط از امام حسین می گیرم. و امام حسین هم جلو جلو پاکت را به ما می دهد. به خاطر همین هم وامدار کسی نیستم و خورده برده ای هم از کسی ندارم. به کسی بدهکار نیستم. و از کسی وام نگرفتم. باید این طوری باشیم. امام حسینی که به همه بدهکار باشد این چه امام حسینی است. امام حسین کربلا هم که آمد زمین کربلا را خرید و پولش را داد که بعدها اگر کسی خاک می برد از مال امام حسین باشد. امام حسین به کسی بدهکار نیست.

 

مداحان جوان

*الان وضعیت مداحان جوان خوب نیست. من ریشه را می گویم. مداح جوان نگاه نکند که خوب می خواند و هزار تا، پانصد تا جمعیت دارد. باید زانو بزند. باید استاد داشته باشید. به خدا و به پیغمبر و به ائمه اگر مداحی که استاد نداشته باشد و زانو نزند و درس یاد نگیرد به جایی نمی رسد.هر کسی مرجع تقلید خودش شده، این که نمی شود. هر کسی قانون برای خودش وضع می کند. این کار حساب و کتابی دارد. اگر می خواهید بمانید و بقا داشته باشید باید این کار را بکنید. هزار سال دیگر منصور ارضی ماندنی است چون ده تا استاد دیده است. هزار سال دیگر حاج ناظم ماندنی است. چون ده تا استاد داشته است. صد سال دیگر شیخ رضا سراج ماندنی است چون استاد داشته است. اگر می خواهید ماندنی شوید راه دارد.

 

آشنایی با حاج منصور

*من سال 64 با حاجی رودررو آشنا شدم. بعد از عملیات کربلای چهار شبی با یکی از رفقا به تهران آمدیم و مستقیم به درخانه حاجی رفتیم و من تا آن وقت حاجی را از نزدیک ندیده بودم.شب بود حاجی بیرون آمد و با رفیقمان صحبت می کرد و ما هم که سلام و احوالپرسی کردیم حاجی گفت که مداح است و می خواند؟ حاجی خیلی خبره بود.

 

البته با حاج منصور دعوا هم زیاد کردیم.(خنده) واقعاً حاج منصور استوانه روضه است. یکی این که استاد است. با آدم های صاحب نفس مانند شیخ محمود نجفی و آقای سید علی میرهادی، آشیخ محمود تحریری که آدمهای کم نظیری بودند. دعای کمیل شاه عبدالعظیم را قبلاً عموی حاجی، حاج حسن ارضی می خواند. رفیقی داشتیم به نام حاج حسن حبیبی که به زرگر و حاج حسن جمکرانی هم معروف بود، خیلی آدم خوبی بود که رفیق حاج حسن ارضی بود. می گفت که حاج حسن بدون بلندگو چهار پنج ساعت کمیل می خواند و یک کیلومتر صدایش می رفت. کمیل خوان و شب زنده دار بودند. استاد خوب داشتن و شب زنده دار بودن به خصوص شب جمعه  از رازهای ماندگاری است. من از سال 62قبل از اینکه با حاجی ارتباط داشته باشیم به کمیل شاه عبدالعظیم می رفتم.اول در مقبره آقای شاه آبادی و میرزا مهدی آشتیانی بود و بعد حاجی آمدند و در جای دیگر چون حرم این طوری گسترده نشده بود. آقای حاج حسن ناصحی که یکی از اداره کنندگان دعای کمیل در شب جمعه است که از خوبان روزگار است، پدر ایشان به نام حاجی مؤمن شصت سال سحر شب جمعه در حرم سیدالکریم کمیل می خواند. به خود پرداخته بودند آقا.

 

 

صدایم نمی گیرد

*مداح اول باید خودش سالم باشد. خودش مهذب باشد. امام فرمود وای به حال کسی که قبل از تهذیبش محل رجوع مردم باشد. یعنی قبل از اینکه خودش را درست کند مردم  به او مراجعه کنند. خوب خواندن، شعر خواندن، حفظ خواندن،سبک خواندن این ها در و دیوار است. یک وقتی من یادم هست که به حاج منصور گفتم که می خواهم در خواندن کم و کسر نیارم و صدایم نگیرد. گفت گناه نکن. به خدا من به این حرف رسیدم. مداح گناه نکند اگر صد ساعت هم بخواند باز می تواند. به مدد ارباب من دوازده شب در موج می خوانم کسی هم نیست و خودم می خوانم. غزل می خوانم، غزل مصیبت، روضه، نوحه سرپا، شور، زمینه، واحد می خوانم دو دمه می دهم، خودم هم سینه می زنم. مدد اربابم است. کار به جای دیگر وصل است. تا شب یازدهم و دوازدهم. بله یک کم صدام گرفته می شود ولی گرفتگی که نمکش زیاد می شود.

 

منبری باید هیئتی باشد

*ما در مورد منبری خیلی وسواس داریم. یک زمانی خدا رحمت کند پای منبر آسید علی آقای نجفی می نشستیم. در هیئت رزمندگان در سال های 68 تا 70 منبر می رفتند و ایشان در سال 71 تصادف کردند و از دنیا رفتند. دیگر من مثل ایشان را ندیدم. خدا همه چیز به ایشان داده بود. هم سید بود، هم روحانی بود، هم خوشگل بود، هم روضه خوان بود، هم فلسفه و عرفان داشت، هم انقلابی بود، هم ولایتی بود، هم رزمنده بود، هم گریه کن بود، ایشان یک اشکی داشت و وقتی منبرش تمام می شد جلوی قبایشان خیس بود، اشک از صورتش از ریش هایش به جلوی قبایش می ریخت. آقا که صحبت می کرد، تصرف بسیاری داشت و مردم نفس نمی کشیدند. ایشان روضه ای می خواند که حرف نداشت. یکی از خصوصیات ایشان این بود که بتن پای اعتقاد بچه ها می ریخت که تکان نمی خورد. نه اینکه اعتقادات را روی رمل و ماسه بنا کند.

منبری خودش باید اهل هیئت باشد. زمانی که آسید علی آقا منبر بود می دیدم که آقا توی این عالم نیست. منبر باید طوری باشد که اگر کسی که پای منبرش نشست آمدنش با رفتنش فرق کند. منبری که مستمع وقتی پای منبر است و وقتی بر می گردد در ذهنش علامت سؤال ایجاد بشود که من راه را درست می روم یا نه. مطلب  دستش بدهد. وادار به کنکاش و شب زنده داری و بندگی بشود. ما الان منبری این طوری کم داریم. الان ما شیخ رضا سراج و آسید مهدی قوام نداریم.

 

منبری باید اهل گریه باشد، پر باشد، با امام باشد، مسائل روز را بگوید، حق شهدا را ادا کند، مشکل سیاسی نداشته باشد، وابسته به جایی نباشد. از جمله منبری هایی که داریم و از بچه های جنگ است و لباس شخصی می پوشد آقا مهدی توکلی است و بپرسید از قشر هیئتی ها که ایشان چگونه هستند؟ نباید به دلیل اینکه ایشان لباس روحانیت تنشان نیست قبولشان نکنیم. باید ببنیم که چند نفر از این منبر هدایت می شوند. کنار منبر و روضه باید هدایت باشد. من که روضه خوان هستم باید تیرانداز باشم و مستمع را با تیر روضه بزنم و ببینم که تیرم به مستمع خورده است. از رفت و آمد و سبک زندگی مستمع می فهمم که تیرم به او برخورد کرده است یا نه. این که طرف به روضه بیاید و بعد از روضه به قهوه خانه برود یا به روضه بیاید و با پدر و مادرش بلند حرف بزند، به زن بچه اش حرفهای ناجور بزند، درست نیست.

 

 

تأسیس و نامگذاری موج

یک موقعی شب های محرم را در محبان المرتضی برنامه داشتیم. محبان المرتضی را که حاج محمود ژولیده و داوود عابدی در جبهه در سال 60_61 تأسیس کردند. بعد از یک سالی که به تهران آمدند ما به پست محمود آقا خوردیم و صفای محمود ما را جذب کرد و هنوز هم همین طور است. خدا خیلی به ایشان لطف کرده است و از اولیاء خداست. محرم  سر شب کسی منبر می رفت و برنامه تا ساعت ده و یازده بیشتر طول نمی کشید. بعد که مسجد ارک بود ما دیگه شبهای محرم برنامه نداشتیم و مستقیم پیش حاجی می رفتیم. وقتی از جلسه حاجی می آمدیم حیران بودیم. تا اینکه گفتیم شب ها بعد از ارک یک جلسه ای بگیریم. اولین سال در خیابان باغ جواهری در خیابان ایران در منزل سید محمودی برنامه گرفتیم.

 

حسین چکش طلا که زیر اینجا صافکاری دارد و قبلاً کار می کرد، سرقفلی این ساختمان را داشت. یک روز به من گفت که گفتند بیا این جا را بخر. گفتم که برو ملکیتش را بخر. گفت که صاحبش خیلی گران می گوید. گفتم چند؟گفت شصت میلیون تومان. گفتم برو بخر. زیرزمینش را هم یک حسینیه درست کن. بعد از اینکه اینجا را خرید جواز گرفت و ساخت. محرم بعدی فقط یک سقف زیر زمین را زده بودند و ما هم داشتیم تلاش می کردیم که برای محرم آماده بشود. فکر کنم سال 82 _83 بود. خودمان هم شروع به کار کردیم و بچه ها را بسیج کردیم و کف زیر زمین که خاکی بود را درست کردیم و بخاری گذاشتیم که خشک شود. محرم زمستان بود. برنامه عجیبی هم بود. خیلی بزرگ بود حدود پانصد ششصد متر بود که ما وسطش را بستیم و گفتیم که اینقدر جمعیت نمی آید.شب دوم مجبور شدیم که پارچه رابرداریم. اینقدر شلوغ می شد که یک شب نرده پله ها شکست و جمعیت از بالا به پایین ریختند و دو نفر پایشان شکست. بعد که حسینیه ساخته شد، آمدیم طبقه بالا. اسم اینجا به حسینیه چکش طلا معروف شده بود. بعد ما دیدیم که چکش طلا موضوعیت ندارد، در مشهد به حاج منصور گفتم که یک اسمی برای حسینیه بگذارید. گفت موج الحسین و ما هم قبول کردیم و تا به اینجا رسیدیم. افتتاحش هم تولد های اول شعبان بود.

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    چه نوع مطالبی رو از ما میخواهید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 145
  • کل نظرات : 30
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 140
  • بازدید ماه : 621
  • بازدید سال : 2,412
  • بازدید کلی : 36,700
  • کدهای اختصاصی